کاش به دنیا نمیومدم

پارت 6









*عه این همون دختره نیست
+اوهوم
*مگه نبردی خونش
+چرا یه عمارت تو گانگنام بود
+شاید الکی اون آدرسو داده و خونشون پایین شهره (با خنده)
*(خنده)
*حالا بی خیال نگه دار می خوام اذیتش کنم
+پایم ولی ی شب دیگه الان خیلی مستی میترسم نتونی خودتو کنترل کنی
*نه بابا در اون حد نه
+خب اوکی
ماشینو نگه داشتم
*ببینم تو چرا همش یا تو خیابونی یا تو انبار بقیه مدرسه هم که میای مدام تو حیاط خلوتی
هر چی که یونگی بهش میگفت اصن نگا نمی کرد
*هی با توعم بچه پررو
+مگه کری
سرشو آورد بالا و با گریه گفت
-بسه دیگه ولم کنید چرا همش منو اذیت می کنید
یه نگاهی ب یونگی انداختم یونگی هم یه نگاهی ب من کرد و گفت
*اذیتت نمی کنم فقط می خوام بدونم ساعت 10 شب تو خیابونا چیکار می کنی
-خب به تو چه
+من تو رو رسوندم خونتون چرا نرفتی؟
-چرا باید توضیح بدم
*توضیح بده کمکت کنیم نمی خوایم که بخوریمت(با نیمه داد. مگه حتما باید بخورتش🙃🙃😈😈)
-من ب کمک شما احتیاجی ندارم
+خعلی خب حداقل بیا سوار شو تا جایی که میری برسونیمت البته اگه اعتماد نداری دیگه هیچ

ویو الینا

ی لحظه نمیدونم چم شد که بهشون اعتماد کردم و رفتم سوار ماشین شدم
+خب کجا می خوای بری
-یکم جلوتر سمت چپ آخرین محله
*عاااا اینجا بالای کوهه اینجا زندگی می کنی؟
-نه خونه دوستمه
*آها
+پس چرا نمی خونه خودتون
-ماجراش طولانیه
-خبببببب میدونی بابام از من خوشش نمیاد و هر شب دعواس ولی اینبار فرق داشت اینبار دیگه واقعا تصمیمشو گرفته بود واقعا خدا رو شکر کردم که تو این 18 سال چاقو بر نداشته بکشتم یا بفروشه یا هم بندازه دور

ویو تهیونگ

یکم ناراحت شدم و ی سکوت طولانی بین سه تا مون شکل گرفت تا اینکه یونگی گفت
*فک می کنی تا کی بتونی خونه دوستت بمونی؟
-نمی خوام سر بارش بشم یکم می مونم بعد از عمم در خواست پول می کنم تا بتونم ی خونه بخرم

ویو پدر الی

باورم نمیشه من بهش گفتم برو بیرون و اون رفت یعنی الان کجاست یجورایی نگرانشم دلم داره شور میزنه

ویو الی

رسیدیم از کاشین پیاده شدم و تشکر کردم تهیونگ مث اونبار جوابمو نداد ولی یونگی یه دستی تکون داد رفتم زنگ و زدم اونا هنوز تو ماشین بودن سرم داشت گیج می رفت وقتی هارلی درو باز کرد از هوش رفتم













ادامه دارد.....
شرط 25 تا لایک و کامنت 🤍🖤